پروتستانها بر این باورند که همهٔ گناهان، از جمله
شهوت، تنها توسط خدا و با مرگ و رستاخیز عیسی مسیح میتواند بخشوده شوند.
در مورد این سئوال توضیحی وجود دارد که نخستین بار اتولوژیست
(کردارشناس
حیوانات) کنراد
لورنتس، برنده جایزه
نوبل به آن پرداخت. لورنتس
در اردکها
پدیدهای را مشاهده کرد که آن را «نقش
پذیری» (imprinting) نام نهاد. لحظهای بحرانی برای آشیانه سازی یک پرنده وجود
دارد، هنگامی که مغز و دستگاه
عصبی مرکزی جوجه
اردک آماده ایجاد پیوند میان او و مادرش است. در غیاب پرنده مادر جوجه با اولین
حیوانی که دیدار میکند این پیوند را برقرار میکند. مکانیسم نقش پذیری برای بقا
حیاتی است چرا که تصور بر این است که ارتباط با یک والد محافظت کننده بقا را تضمین
میکند.
جان
باولبای روانشناس
از ایده لورنتس استفاده کرد و «نظریه
دلبستگی» (attachment Theory) ارائه کرد. کودکی که نمیتواند با مادرش پیوند
عاطفی پیدا کند، از شانس کمتری برای بقا برخوردار است. با توجه به شباهت میان یک
کودک محروم از مادر و یک عاشق
ناکام دانشمندان این پدیده «نقش
پذیری» را در مورد عشق افراد بزرگسال هم
مطرح کردهاند. عاشق
مانند کودکی دلبسته به مادر به چشمان معشوق
خیره میشود و آه میکشد و اگر رابطه اش را با او از دست دهد مانند کودکی طرد شده،
میگرید و به افسردگی دچار میشود و حتی ممکن است به خود صدمه بزند.
در صورت موفقیت در پیوند ابتدایی میان عشاق دلبستگی درازمدت در چشمانداز
قرار میگیرد. چنین واقعهای پس از آنکه عشق رمانتیک سیرش را طی کرد و اتحاد عاشق و
معشوق فرزندانی را به بار آورد رخ میدهد. اما این مرحله جدید پیش بینی نشده و
نامنتظر است چرا که به طور شاخص ۱۸ ماه تا ۳ سال پس از شروع عشق آبشارهای فنیل
ایتلامین دوپامین و اکسی
توسین در مغز فروکش میکنند و
به قول دانشمندان علوم اعصاب
ذخیره واسطههای عصبی تمام میشود.